یادگیری یک فرآیند کلیدی در رفتار انسان است. کل زندگی، یادگیری است. اگر شیوههای ساده و خام احساس و رفتار کودک را با حالتهای پیچیده رفتار بزرگسالان، مهارتها، عادات، افکار، احساسات و موارد مشابه او مقایسه کنیم، متوجه میشویم که یادگیری چه تفاوتی برای فرد ایجاد کرده است.
فرد دائماً در حال تعامل با محیط است و تحت تأثیر آن است. این تجربه او را وادار می کند تا رفتار خود را تغییر دهد یا اصلاح کند تا بتواند به طور موثر با آن برخورد کند. بنابراین، یادگیری تغییری در رفتار است که تحت تأثیر رفتار قبلی است. همانطور که در بالا گفته شد، مهارت ها، دانش، عادات، نگرش ها، علایق و سایر ویژگی های شخصیتی همگی نتیجه یادگیری هستند.
یادگیری یک تغییر نسبتا پایدار در رفتار است که نتیجه تجربه است.این تعریف از یادگیری بر سه عنصر مهم یادگیری تاکید دارد: شامل تغییر رفتاری است که می تواند بهتر یا بدتر باشد.این تغییر رفتاری باید در نتیجه تمرین و تجربه صورت گیرد. تغییرات ناشی از بلوغ یا رشد را نمی توان به عنوان یادگیری در نظر گرفت
این تغییر رفتاری باید نسبتاً دائمی باشد و برای مدت نسبتاً طولانی به اندازه کافی ادامه داشته باشد.برای اینکه یادگیری اتفاق بیفتد، دو چیز مهم است:وجود یک محرک در محیط وخلق و خوی فطری مانند تمایلات عاطفی و غریزی است.
تعریف یادگیری
گیلز به عنوان اصلاح رفتاری تعریف کرد که در نتیجه تجربه و همچنین آموزش رخ می دهد.طبق گفته ای .یی، پیل، می توان به عنوان تغییری در فرد توصیف کرد که در نتیجه تغییرات محیطی رخ می دهد.اچ .جی .کلوسمیر learningرا فرآیندی توصیف کرد که در نتیجه تجربه، آموزش، مشاهده، فعالیت و غیره منجر به تغییرات رفتاری می شود.
فرآیند یادگیری
روندLearningهمیشه یکسان نیست. می تواند به طرق مختلف اتفاق بیفتد.روانشناسان برای توضیح چگونگی و زمان وقوع یادگیری، تئوری های مختلفی را ارائه کرده اند.
یادگیری از طریق شرطی سازی کلاسیک
learningاز طریق معاشرت یکی از اساسی ترین راه هایی است که افراد چیزهای جدید یاد می گیرند. فیزیولوژیست روسی ایوان پاولوف در طی آزمایشات خود بر روی سیستم گوارشی سگ ها یک روش یادگیری را کشف کرد.
او خاطرنشان کرد که سگها به طور طبیعی با دیدن غذا بزاق ترشح میکنند، اما در نهایت سگها نیز هر زمان که روپوش سفید آزمایشگاهی آزمایشگر را دیدند شروع به ترشح بزاق کردند.
آزمایشهای بعدی شامل جفت کردن دید غذا با صدای زنگ بود. پس از جفت شدن های متعدد، در نهایت سگ ها با صدای زنگ به تنهایی شروع به ترشح بزاق کردند.یک محرک بدون قید و شرط که به طور طبیعی و به طور خودکار پاسخ را تحریک می کند با یک محرک خنثی جفت می شود.در نهایت، یک تداعی شکل می گیرد و محرک خنثی قبلی به عنوان یک محرک شرطی شناخته می شود که سپس یک پاسخ شرطی را ایجاد می کند.
یادگیری از طریق شرطی سازی عامل
پیامدهای اعمال شما نیز می تواند در تعیین چگونگی و آنچه یاد می گیرید نقش داشته باشد.B.F. Skinner رفتارشناس خاطرنشان کرد که در حالی که شرطی سازی کلاسیک می تواند برای توضیح برخی از انواع Learning استفاده شود، نمی تواند همه چیز را توضیح دهد. در عوض، او پیشنهاد کرد که تقویت و تنبیه مسئول برخی از انواع یادگیری است.وقتی چیزی بلافاصله به دنبال یک رفتار می آید، می تواند احتمال تکرار آن رفتار در آینده را افزایش یا کاهش دهد. این فرآیند به عنوان شرطی سازی عامل شناخته می شود.
به عنوان مثال، تصور کنید که به تازگی یک توله سگ جدید خریدیدو دوست دارید او را آموزش دهید تا رفتارهای خاصی داشته باشد. هر زمان که توله سگ کاری را که شما می خواهید انجام دهد، با یک خوراکی کوچک یا یک نوازش ملایم به او پاداش می دهید. وقتی توله سگ بد رفتار می کند، او را سرزنش می کنید و محبت نمی کنید. در نهایت، تقویت منجر به افزایش رفتارهای مطلوب و کاهش رفتارهای ناخواسته می شود.
یادگیری از طریق مشاهده
در حالی که شرطیسازی کلاسیک و شرطیسازی عامل میتوانند به توضیح بسیاری از موارد یادگیری کمک کنند، احتمالاً میتوانید بلافاصله به موقعیتهایی فکر کنید که بدون شرطی شدن، تقویت یا تنبیه چیزی یاد گرفتهاید.
روانشناس آلبرت باندورا خاطرنشان کرد که بسیاری از انواعLearning مستلزم هیچ شرطی سازی نیستند و در واقع شواهدی مبنی بر اینکه Learning رخ داده است ممکن است حتی بلافاصله آشکار نشود.
بندورا در یک سری آزمایش های معروف توانست قدرت این Learning مشاهده ای را نشان دهد. کودکان کلیپهای ویدئویی از تعامل بزرگسالان با عروسک بزرگ و بادی بوبو را تماشا کردند. در برخی موارد، بزرگسالان به سادگی عروسک را نادیده می گرفتند، در حالی که در کلیپ های دیگر بزرگسالان به عروسک ضربه می زدند، لگد می زدند و فریاد می زدند.
زمانی که بعداً به بچهها این فرصت داده شد که در اتاقی با عروسک بوبو بازی کنند، آنهایی که مشاهده کرده بودند بزرگسالان از عروسک سوء استفاده میکنند، احتمال بیشتری داشت که دست به اقدامات مشابه بزنند.
انواع یادگیری
حرکتی
بیشتر فعالیت های ما در زندگی روزمره به فعالیت های حرکتی اشاره دارد. فرد باید آنها را یاد بگیرد تا زندگی منظم خود را حفظ کند، مثلاً پیاده روی، دویدن، اسکیت سواری، رانندگی، کوهنوردی و غیره. همه این فعالیت ها شامل هماهنگی عضلانی است.
کلامی
این نوع یادگیری شامل زبانی است که صحبت می کنیم و وسایل ارتباطی که استفاده می کنیم. علائم، تصاویر، نمادها، کلمات، شکل ها، صداها و غیره ابزارهای مورد استفاده در این گونه فعالیت ها هستند. ما از کلمات برای ارتباط استفاده می کنیم.
مفهومی
شکلی از یادگیری است که نیاز به فرآیندهای ذهنی درجه بالاتری مانند تفکر، استدلال، هوش و غیره دارد. ما مفاهیم مختلف را از کودکی یاد می گیریم. برای مثال، وقتی سگی را میبینیم و عبارت «سگ» را ضمیمه میکنیم، متوجه میشویم که کلمه سگ به یک حیوان خاص اشاره داردLearning مفهومی شامل دو فرآیند است، یعنی. انتزاع و تعمیم. این یادگیری در تشخیص، شناسایی چیزها بسیار مفید است.
تمایزی
یادگیری تمایز بین محرک ها و نشان دادن پاسخ مناسب به این محرک ها، یادگیری تمایزی نامیده می شود. به عنوان مثال، بوق صدای وسایل نقلیه مختلف مانند اتوبوس، ماشین، آمبولانس و غیره.
اصولی
افراد اصول خاصی را در رابطه با علوم، ریاضیات، دستور زبان و غیره می آموزند تا بتوانند کار خود را به طور موثر مدیریت کنند. این اصول همیشه رابطه بین دو یا چند مفهوم را نشان می دهد. مثال: فرمول ها، قوانین، انجمن ها، همبستگی ها و غیره.
حل مسئله
این یک فرآیند Learningدرجه بالاتر است. این یادگیری مستلزم استفاده از توانایی های شناختی مانند تفکر، استدلال، مشاهده، تخیل، تعمیم و غیره است. این برای غلبه بر مشکلات دشواری که مردم با آن مواجه می شوند بسیار مفید است.
نگرشی
نگرش استعدادی است که رفتار ما را تعیین و جهت می دهد. ما از دوران کودکی نگرش های متفاوتی نسبت به افراد، اشیاء و هر آنچه می دانیم ایجاد می کنیم. رفتار ما بسته به نگرش ما ممکن است مثبت یا منفی باشد. مثال: نگرش پرستار نسبت به حرفه خود، بیماران و غیره.
پنج نظریه یادگیری آموزشی
هیچ دو دانش آموزی شبیه هم نیستند و روش Learningهر فرد متفاوت خواهد بود. مغز ما همه منحصر به فرد است و تجربیات ما همگی به روش های مختلف Learning کمک می کنند. روانشناسان ساعت های بی شماری را صرف انجام تست هایی برای درک بهتر نحوه Learning دانش آموزان کرده اند.
معلمان فعلی و مشتاق باید آموزش ببینند تا هر روز برای آموزش دانش آموزان آماده شوند و بخش مهمی از آموزش معلمان درک روش های مختلف Learningاست. بسیاری از تئوری های یادگیری مستحکم وجود دارد که معلمان می توانند از آن ها یاد بگیرند و آنها را برای کمک به دانش آموزان در کلاس درس آماده کنند. معلمانی که نظریه های یادگیری را درک می کنند می توانند از تکنیک های مختلف در کلاس های درس خود برای ارائه انواع مختلف یادگیری استفاده کنند. این می تواند به همه دانش آموزان کمک کند تا در یادگیری موفق شوند.
پنج نظریه اصلی Learning آموزشی وجود دارد که مربیان می توانند از آنها برای کمک به ارتقای کلاس های درس خود و ایجاد محیط های یادگیری بهتر برای همه دانش آموزان استفاده کنند.
پنج نظریه اصلی یادگیری آموزشی چیست؟
نظریه شناختی
تئوری یادگیری شناختی به نحوه تفکر افراد می نگرد. فرآیندهای ذهنی بخش مهمی در درک نحوه یادگیری ما هستند. نظریه شناختی در می یابد که یادگیرندگان می توانند تحت تأثیر عناصر داخلی و خارجی قرار گیرند.
افلاطون و دکارت دو تن از اولین فیلسوفانی هستند که بر شناخت و نحوه تفکر ما به عنوان انسان تمرکز کردند. بسیاری از محققان دیگر عمیقتر به این ایده که ما چگونه فکر میکنیم نگاه کردند و تحقیقات بیشتری را تشویق کردند. ژان پیاژه شخصیت بسیار مهمی در زمینه روانشناسی شناختی است و کار او بر محیط ها و ساختارهای درونی و چگونگی تاثیر آنها بر یادگیری تمرکز دارد.
نظریه شناختی در طول زمان توسعه یافته است و به نظریه های فرعی تقسیم می شود که بر عناصر منحصر به فردLearning و درک تمرکز دارند. در ابتدایی ترین سطح، نظریه شناختی پیشنهاد می کند که افکار درونی و نیروهای بیرونی هر دو بخش مهمی از فرآیند شناختی هستند. و هنگامی که دانش آموزان درک می کنند که چگونه تفکر آنها بر یادگیری و رفتار آنها تأثیر می گذارد، می توانند کنترل بیشتری بر آن داشته باشند.
تئوری Learning شناختی بر دانشآموزان تأثیر میگذارد، زیرا درک آنها از فرآیند فکرشان میتواند به یادگیری آنها کمک کند. معلمان می توانند به دانش آموزان فرصت بپرسند، شکست بخورند و با صدای بلند فکر کنند. این استراتژیها میتوانند به دانشآموزان کمک کنند تا بفهمند فرآیند فکرشان چگونه کار میکند و از این دانش برای ایجاد فرصتهای یادگیری بهتر استفاده کنند.
نظریه رفتارگرایی
نظریه یادگیری رفتارگرایی این ایده است که نحوه رفتار دانش آموز بر اساس تعامل او با محیط خود است. این نشان می دهد که رفتارها به جای نیروهای داخلی تحت تأثیر و آموخته های نیروهای خارجی قرار می گیرند.
روانشناسان از قرن نوزدهم ایده رفتارگرایی را توسعه داده اند. نظریه یادگیری رفتاری مبنایی برای روانشناسی است که می توان آن را مشاهده و کمی کرد. تقویت مثبت یک عنصر محبوب رفتارگرایی است – شرطی سازی کلاسیک مشاهده شده در آزمایشات سگ پاولوف نشان می دهد که رفتارها مستقیماً با پاداشی که می توان به دست آورد برانگیخت.
معلمان در یک کلاس می توانند از تقویت مثبت برای کمک به دانش آموزان درLearning بهتر یک مفهوم استفاده کنند. دانشآموزانی که تقویت مثبت دریافت میکنند، احتمال بیشتری دارد که اطلاعات را در حرکت رو به جلو حفظ کنند، که نتیجه مستقیم نظریه رفتارگرایی است.
نظریه سازنده گرایی
نظریه یادگیری سازنده گرایی بر این ایده استوار است که دانش آموزان در واقع یادگیری خود را بر اساس تجربیات قبلی خود ایجاد می کنند. دانشآموزان آنچه را که به آنها آموزش داده میشود، میگیرند و آن را به دانش و تجربیات قبلی خود اضافه میکنند و واقعیتی را ایجاد میکنند که منحصر به خودشان است. این نظریهLearningبر یادگیری به عنوان یک فرآیند فعال متمرکز است که برای هر دانش آموز شخصی و فردی است.
معلمان می توانند از ساخت گرایی برای درک این موضوع استفاده کنند که هر دانش آموز گذشته خود را هر روز به کلاس درس می آورد. معلمان در کلاس های درس سازه انگاری بیشتر به عنوان راهنمای کمک به دانش آموزان برای ایجاد یادگیری و درک خود عمل می کنند. آنها به آنها کمک می کنند تا فرآیند و واقعیت خود را بر اساس گذشته خود ایجاد کنند. این امر برای کمک به بسیاری از دانشآموزان ضروری است تا تجربیات خود را در یادگیری خود بگنجانند.
نظریه انسان گرایی
اومانیسم ارتباط بسیار نزدیکی با ساخت گرایی دارد. اومانیسم مستقیماً بر ایده خودشکوفایی متمرکز است. همه افراد تحت سلسله مراتبی از نیازها عمل می کنند. خودشکوفایی در رأس سلسله مراتب نیازها قرار دارد – این لحظات کوتاهی است که فرد احساس می کند تمام نیازهایش برآورده شده و بهترین نسخه ممکن از خود هستند. همه برای این کار تلاش می کنند و محیط های یادگیری می توانند به سمت رفع نیازها حرکت کنند یا از رفع نیازها دور شوند.
معلمان می توانند محیط های کلاسی ایجاد کنند که به دانش آموزان کمک کند تا به خودشکوفایی خود نزدیک شوند. مربیان می توانند به برآوردن نیازهای عاطفی و جسمی دانش آموزان کمک کنند و به آنها مکانی امن و راحت برای یادگیری، غذای فراوان و حمایتی که برای موفقیت نیاز دارند، بدهند. این نوع محیط مساعدترین برای کمک به یادگیری دانش آموزان است.
نظریه ارتباط گرایی
ارتباط گرایی یکی از جدیدترین نظریه های یادگیری آموزشی است. این بر این ایده تمرکز دارد که افراد وقتی ارتباط برقرار می کنند یاد می گیرند و رشد می کنند. این می تواند ارتباط با یکدیگر یا ارتباط با نقش ها و تعهدات آنها در زندگی آنها باشد. سرگرمی ها، اهداف و افراد همگی می توانند ارتباطاتی باشند که بر یادگیری تأثیر می گذارند.
معلمان می توانند از ارتباط گرایی در کلاس های درس خود استفاده کنند تا به دانش آموزان کمک کنند تا با چیزهایی که آنها را هیجان زده می کند ارتباط برقرار کنند و به آنها در یادگیری کمک کند. معلمان می توانند از رسانه های دیجیتال برای ایجاد ارتباط خوب و مثبت با یادگیری استفاده کنند. آنها می توانند به ایجاد ارتباطات و روابط با دانش آموزان خود و با گروه های همسالان خود کمک کنند تا به دانش آموزان کمک کنند تا در مورد یادگیری انگیزه داشته باشند.
تئوری های یادگیری اضافی کدام ها هستند؟
در حالی که این پنج نظریه یادگیری، نظریههای یادگیری آموزشی اصلی برای معلمانی هستند که میخواهند از یادگیری دانشآموزان خود حمایت کنند، نظریههای دیگری وجود دارد که ممکن است بخواهند آنها را درک کنند. برخی ممکن است به عنوان تئوری های مکمل خوبی برای معلمان عمل کنند تا حمایت آموزشی خود را با رویکردی جدید تقویت کنند.
نظریه تحول آفرین
نظریه یادگیری تحول آفرین یک رویکرد عالی برای آموزش بزرگسالان و یادگیری بزرگسالان جوان است. تئوری یادگیری تحول آفرین که به آن یادگیری تبدیلی نیز گفته می شود بر این ایده تمرکز دارد که یادگیرندگان می توانند تفکر خود را بر اساس اطلاعات جدید تنظیم کنند.
این نظریه یادگیری توسط جک مزیرو، که پس از انجام مطالعات بر روی زنان بزرگسالی که به مدرسه رفته بودند، آن را کشف کرد. تحقیقات اولیه او نشان داد که بزرگسالان درک قدیمی خود را در موقعیتهای جدید به کار نمیبرند و داشتن یک دیدگاه جدید به آنها کمک میکند تا درک جدیدی از چیزها با تغییر پیدا کنند. مزیرو همچنین معتقد بود که دانشآموزان فرصتهای آموزشی و یادگیری مهمی در ارتباط با تجربیات گذشته خود دارند و بازنگری انتقادی و بازنگری میتواند منجر به دگرگونی درک آنها شود.
این رویکرد برای دانشآموزان بزرگسال به خوبی کار میکند، زیرا کودکان با تجربیات یادگیری خود – و با تجربه زندگی – تغییر یکسانی ندارند. دانشآموزان بزرگسال میتوانند از تجربیات دوران کودکی استفاده کنند و آن باورها و درکها را با استفاده از تأمل انتقادی تغییر دهند، و آنها را به درک آنچه که در بزرگسالی باید باور و درک کنند هدایت کنند.
به طور کلی، این نظریه بیان می کند که جهان بینی ما هر چه بیشتر یاد می گیریم تغییر می کند، که به ما کمک می کند مفاهیم و ایده های جدید را درک کنیم. با بدست آوردن اطلاعات جدیدی که به ارزیابی ایده های گذشته کمک می کند، دانش آموزان می توانند یک تغییر آموزشی چشمگیر فراتر از یادگیری استاندارد ایجاد کنند. معلمان می توانند این نظریه یادگیری را با تشویق دانش آموزان خود به یادگیری دیدگاه های جدید در حالی که مفروضات آنها را زیر سوال می برند به کار گیرند و زمینه را برای گفتمان برای تقویت رشته فکری جدید خود باز کنند.
نظریه یادگیری اجتماعی
استفاده از تئوری یادگیری اجتماعی می تواند ابزار ارزشمندی برای مقابله با دانش آموزان دشواری باشد که دوست دارند کلاس درس را مختل کنند و مشکل ایجاد کنند. این نظریه بر این مفهوم تمرکز دارد که کودکان از مشاهده دیگران با عمل کردن یا عمل نکردن به آنچه می بینند توسط همکلاسی های خود به نمایش گذاشته می شود، یاد می گیرند. به عنوان مثال، آنها ممکن است ببینند که همکلاسی مودبانه از او درخواست می کند و آن را دریافت می کند، یا شاید همکلاسی دیگری را بشنوند که در مورد چیز جدیدی که یاد گرفته اند صحبت می کند، که به دانش آموز چیز جدیدی می آموزد، حتی اگر آن چیزی نباشد که خودشان امتحان کنند.
این نظریه یادگیری توسط آلبرت بندورا پایه گذاری شد. او آزمایشی به نام آزمایش عروسک بوبو در اوایل دهه 60 انجام داد، که طی آن رفتار کودکان را پس از تماشای رفتار پرخاشگرانه یک بزرگسال با یک اسباب بازی عروسک مانند مورد مطالعه قرار داد. او خاطرنشان کرد که وقتی بزرگسالان پس از حمله به عروسک پاداش دریافت کردند، تنبیه شدند یا هیچ عواقبی نداشتند، کودکان چگونه واکنش نشان دادند. بندورا در سال 1977 در مورد یافته های خود نوشت و به تفصیل نظریه یادگیری اجتماعی و چگونگی تأثیر آن بر رشد رفتاری دانش آموزان را توضیح داد.
چهار عنصر در نظریه یادگیری اجتماعی وجود دارد:
توجه، که به درس ها یا فعالیت های متفاوت یا منحصر به فردی برای کمک به تمرکز کودکان نیاز دارد.
حفظ، تمرکز بر نحوه درونی کردن اطلاعات و یادآوری آن توسط دانش آموز.
بازتولید، استفاده از رفتاری که قبلاً آموخته شده است و زمانی که استفاده از آن مناسب است.
انگیزه، که میتواند از دیدن پاداش یا تنبیه سایر همکلاسیها برای اعمالشان گسترش یابد.
با استفاده از مدلسازی اجتماعی بر اساس این عناصر، معلمان ابزار بسیار قدرتمندی را در زرادخانه خود دارند که میتواند به طور مؤثر دانشآموزان خود را برای فعالتر شدن در یادگیری، توجه بیشتر و هدایت انرژی خود به مدرسه راهنمایی کند.
تئوری یادگیری تجربی
تئوری یادگیری تجربی بر یادگیری از طریق انجام دادن تمرکز دارد. با استفاده از این نظریه، دانشآموزان تشویق میشوند از طریق تجربیاتی یاد بگیرند که میتواند به آنها در حفظ اطلاعات و یادآوری حقایق کمک کند.
نظریه یادگیری تجربی یا ELT توسط دیوید کلب در سال 1984 شناسایی شد. اگرچه تأثیر او از نظریه پردازان دیگری مانند جان دیویی، کرت لوین و ژان پیاژه بود، کولب توانست چهار مرحله ELT را شناسایی کند. دو مرحله اول، یادگیری عینی و مشاهده تأملی، بر درک یک تجربه تمرکز دارد. دو مورد آخر، مفهوم سازی انتزاعی و آزمایش فعال، در مورد تغییر یک تجربه هستند. از نظر کلب، یادگیری مؤثر زمانی دیده می شود که یادگیرنده در چرخه تئوری یادگیری تجربی می گذرد. دانش آموزان می توانند به هر شکل و در هر نقطه وارد چرخه شوند.
برخی از نمونههای این شکل از یادگیری عبارتند از بردن دانشآموزان به باغوحش برای یادگیری در مورد حیوانات به جای مطالعه در مورد آنها یا پرورش باغ برای یادگیری در مورد فتوسنتز به جای تماشای ویدیویی در مورد آن. با ایجاد محیط هایی که دانش آموزان می توانند همزمان یاد بگیرند و تجربه کنند، معلمان به دانش آموزان این فرصت را می دهند که فوراً دانش خود را به کار گیرند و تجربیات دنیای واقعی را به دست آورند.
این رویکرد همچنین کار گروهی را تشویق می کند و نشان داده می شود که انگیزه را بهبود می بخشد.
چالش های یادگیری
یادگیری همیشه به راحتی به دست نمی آید. گاهی اوقات، برای به دست آوردن دانش جدید، باید بر موانع غلبه کنید. این موانع ممکن است اشکال مختلفی داشته باشند.
چالش های محیطی
دسترسی به فرصت های یادگیری و جنبه های محیط یادگیری در نحوه یادگیری افراد نقش دارد. اینها می توانند چالش های بزرگ یا کوچک باشند. اگر نمی توانید دستورالعمل ها را پیدا کنید یا کسی را پیدا نکنید که در موردتعمیر ساعت خود بپرسید، فرصتی برای یادگیری نحوه تعمیر آن ندارید. در کلاس درس و محل کار، ممکن است با موانع فیزیکی، فرهنگی یا اقتصادی مواجه شوید که توانایی یادگیری شما را کاهش می دهد.
چالش های شناختی
عوامل شناختی بر فرآیند یادگیری تأثیر می گذارند، به عنوان مثال، توانایی به خاطر سپردن یا توجه به اطلاعات می تواند یادگیری را تسهیل یا مانع شود. ناتوانی های یادگیری خاص، مانند نارساخوانی، بر نحوه پردازش و حفظ دانش تأثیر می گذارد.
چالش های انگیزشی
انگیزه، شامل انگیزه درونی و بیرونی. می تواند بر میزان یادگیری افراد تأثیر بگذارد. افرادی که دارای انگیزه درونی قوی برای یادگیری هستند، احساس می کنند که مجبورند به خاطر یادگیری یاد بگیرند. آنها برای اینکه انگیزه یادگیری داشته باشند نیازی به پاداش هایی مانند نمرات یا جوایز ندارند.
البته این ممکن است فقط در مورد مهارت ها یا موضوعات خاصی صدق کند. برای مثال ممکن است فردی برای تکمیل تکالیف ریاضی به انگیزه های بیرونی نیاز داشته باشد، اما انگیزه درونی برای تحقیق در مورد تاریخچه خانوادگی خود داشته باشد. چالشهای مربوط به انگیزه میتواند ناشی از ADHD، افسردگی و سایر شرایط سلامت روان باشد.