مدیریت شامل فعالیت های تنظیم استراتژی یک سازمان و هماهنگ کردن تلاش های کارکنان آن برای دستیابی به اهداف آن از طریق استفاده از منابع موجود مانند منابع مالی، طبیعی، فناوری و انسانی است.
مدیریت یک پدیده جهانی است.این یک اصطلاح بسیار محبوب و پرکاربرد است.هدف اصلی مدیریت ایجاد محیطی است که به کارکنان اجازه می دهد کارآمد و مولد کار کنند.فعل انگلیسی «مدیریت» ریشه در فعل فرانسوی «mesnager» در قرن پانزدهم دارد که اغلب در زبان سوارکاری به «در دست گرفتن افسار اسب» اشاره میشود.
تعریف مدیریت
بسیاری از متفکران مدیریت، مدیریت را به شیوه های خاص خود تعریف کرده اند.مگینسون، موزلی و پیتری مدیریت را اینگونه تعریف میکنند: «کار با منابع انسانی، مالی و فیزیکی برای دستیابی به اهداف سازمانی از طریق اجرای برنامهریزی، سازماندهی، رهبری و کنترل کارکردها».
به گفته F.WTaylor، “مدیریت هنر این است که بدانیم چه کاری باید انجام دهیم، چه زمانی باید انجام دهیم و ببینیم که به بهترین و ارزان ترین روش انجام می شود”.
به گفته جورج آر.تری، «مدیریت فرآیندی متمایز است که شامل برنامه ریزی، سازماندهی، به کار انداختن و کنترل است که برای تعیین و دستیابی به هدف تعیین شده با استفاده از انسان و سایر منابع انجام می شود».
ایوانچویچ، دانلی و گیبسون – مدیریت فرآیندی است که توسط یک یا چند نفر برای هماهنگ کردن فعالیتهای افراد برای دستیابی به نتایجی انجام میشود که توسط هیچ فردی که به تنهایی عمل نمیکند قابل دستیابی نیست.مری پارکر فولت اصطلاح مدیریت را به عنوان “هنر انجام کارها از طریق دیگران” تعریف می کند
هانری فایول اظهار داشت: «مدیریت به معنای پیش بینی و برنامه ریزی، سازماندهی، فرماندهی، هماهنگی و کنترل است. فردموند مالیک مدیریت را «تبدیل منابع به مطلوبیت» تعریف می کند
همه دانشمندان یک ایده مشترک دارند، مدیریت به دستیابی به اهداف سازمانی از طریق تلاش افراد دیگر می پردازد. بنابراین، مدیریت را می توان به عنوان فرآیند برنامه ریزی، سازماندهی، تأثیرگذاری/ هدایت و کنترل برای دستیابی به اهداف سازمان از طریق استفاده هماهنگ از منابع انسانی و سایر منابع تعریف کرد.
پنج M مدیریت
عوامل تولید متشکل از عوامل متعددی مانند زمین، نیروی کار، سرمایه، کارآفرینی و مدیریت است که در آن مدیریت عامل حیاتی تولید است، ممکن است یک کارآفرین سازمان را به عنوان مالک آن تأسیس کند، اما این مدیریت است که منابع مختلف را مولد می کند.
آنها صرفاً به کاتالیزور مدیریت نیاز دارند تا نتایج حاصل شود زیرا این مدیریت است که عوامل مختلف تولید را هماهنگ می کند.از این رو مدیریت در بین تمامی عوامل تولید جایگاه اصلی را به خود اختصاص می دهد.
عوامل دیگری نیز در تولید وجود دارد که عبارتند از: پول، نیروی انسانی، مواد، ماشین آلات و روش هایی که به عنوان پنج M مدیریت شناخته می شوند.اینها به دلیل وجود حروف اول که “M” است به عنوان پنج M مدیریت شناخته می شوند.
نیرو انسانی
نیرو انسانی، اولین مورد از پنج M و مهم ترین آن است. حتی در دنیای خودکار نیز هیچ سازمانی بدون نیروی انسانی نمی تواند شکوفا شود.منابع انسانی کارکرد چهار منبع اصلی تجاری دیگر را تعیین می کند.
مردم اطمینان حاصل می کنند که مواد، ماشین آلات، پول و روش ها به شیوه ای مولد برای دستیابی به اهداف یا مقاصد و اهداف سازمان ها و شرکت ها استفاده می شوند.با وجودنیرو انسانی مناسب در شغل مناسب، بخش بزرگی از مدیریت موثر تجاری به دست خواهد آمد.
مواد
مواد یک عنصر اساسی در مدیریت است، خواه صنعت خدمات باشد یا صنعت محصول.بدون مواد، منابع انسانی بیهوده می شود.مواد آن دسته از محصولاتی هستند که برای تولید محصول نهایی استفاده می شوند. مواد می توانند خام یا حتی محصولات نیمه تمام باشند که برای ساختن محصول نهایی که شرکت به فروش می رساند استفاده می شود.
در کارخانه های پنبه، پنبه به عنوان مواد اولیه در نظر گرفته می شود. سپس نخ یا ورق های پارچه ای که از این کارخانه ها به دست می آید به کارخانه های پوشاک ارسال می شود. این ورقه های پنبه به عنوان مواد اولیه در کارخانه پوشاک دیده می شود. پنبه دوخته شده، دوخته شده و تغییر داده می شود تا یک لباس مطلوب ایجاد شود. یک محصول نهایی برای یک کارخانه می تواند ماده اولیه کارخانه دیگر باشد.
مواد اولیه می تواند مستقیم یا غیر مستقیم باشد. مواد اولیه مستقیم آنهایی هستند که بخشی از محصول نهایی هستند. در حالی که مواد اولیه غیرمستقیم آنهایی هستند که جزئی از فرآیند بوده اما مستقیماً در محصول نهایی گنجانده نشده اند.
فولاد مورد استفاده برای ساخت واحدهای آشپزخانه نمونه ای از مواد اولیه مستقیم است. در حالی که روغن مورد استفاده در ماشین هایی که کابینت های فولادی از آنها ساخته می شود جزء مواد غیر مستقیم محسوب می شود.
ماشین آلات
از ماشین آلات برای تبدیل مواد اولیه به کالای نهایی استفاده می شود. بسته به محصولاتی که شرکت می فروشد، ممکن است چندین ماشین در فرآیند تولید دخیل باشند.
خرید ماشین آلات مدرن به بهبود روند ساخت کمک می کند. فناوری آینده در ماشین آلات نقش کلیدی در تولید دارد. داشتن ماشین آلات با عملکرد خوب منجر به تولید سریع می شود و ممکن است یک مزیت رقابتی نسبت به سایرین ایجاد کند.
استفاده از ماشین آلات مدرن به کاهش هزینه ها و بهبود کیفیت خروجی کمک می کند.بنابراین فناوری به یک عنصر مهم در مدیریت کارآمد سازمان ها تبدیل شده است.
پول
پول یک منبع همه منظوره است. یک تجارت برای تولید محصولات یا ارائه خدمات به سرمایه نیاز دارد. برای تهیه مواد اولیه، استخدام کارکنان، خرید ماشین آلات و چندین هزینه دیگر که یک تجارت متحمل می شود، مورد نیاز است. در دسترس بودن وجوه، عملکرد روان یک کسب و کار را تضمین می کند. یک تجارت به سرمایه در گردش کافی و سرمایه ثابت نیاز دارد.
داشتن سرمایه ناکافی می تواند عملکرد یک کسب و کار را مختل کند یا در بدترین موارد آن را به طور کامل تعطیل کند. داشتن پول کافی تضمین می کند که می توانید بهترین افراد، بهترین مواد اولیه با کیفیت و ماشین آلات با عملکرد خوب را استخدام کنید. این به نوبه خود تضمین می کند که محصول یا خدمات نهایی شما با استانداردهای کیفیت مطابقت دارد و ارزش پول را ارائه می دهد.
روش
روش به تکنیک ها، ابزارها و فرآیندهایی اطلاق می شود که برای تولید کالا یا خدمات مورد استفاده قرار می گیرند.روش ها به روش های معمول و تجویز شده برای انجام کارها اطلاق می شود که عملیات مختلف بر اساس سیستم ها و رویه های خاصی انجام می شود.
چندین روش وجود دارد که یک مدیر می تواند برای انجام یک کار مشابه استفاده کند. رسیدن از نقطه A به نقطه B ممکن است ده مسیر مختلف داشته باشد، در اینجا برای یک مدیر یک چالش است که بهترین را انتخاب کند. بهترین روش معمولاً روشی است که در عین رعایت استانداردهای کیفیت مقرون به صرفه باشد.
همچنین روشهای مختلف برای انجام کارهای مشابه به زمان متفاوتی نیاز دارند. می توان به دو مدیر مواد اولیه، ماشین آلات، کارکنان و بودجه یکسان داد، اما با این حال، نتیجه تولید شده ممکن است متفاوت باشد. این به این دلیل است که هر مدیری روش خاص خود را برای انجام کارها دارد
ویژگی های مدیریت
مدیریت فعالیتی است که با هدایت منابع انسانی و فیزیکی به منظور دستیابی به اهداف سازمانی سروکار دارد.ماهیت، ویژگی مدیریت را می توان به صورت زیر برجسته کرد:
مدیریت هدف گرا است: هر شرکتی برای یک هدف مشخص ساخته شده است. مدیریت ابزار یا سیستمی است که به استفاده کارآمد از منابع انسانی و سایر منابع برای دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده کمک می کند. هدف اصلی آن به حداکثر رساندن بهره وری با استفاده بهینه از تلاش انسانی است
مدیریت یک فعالیت هدفمند است:ابزاری است که به استفاده از منابع انسانی و فیزیکی برای تحقق اهداف از پیش تعیین شده کمک می کند. به عنوان مثال، هدف یک بنگاه اقتصادی، رضایت حداکثری مصرف کننده از طریق تولید کالاهای با کیفیت و با قیمت مناسب است. این امر می تواند با به کارگیری افراد کارآمد و استفاده بهتر از منابع کمیاب محقق شود.
مدیریت منابع انسانی، فیزیکی و مالی را یکپارچه می کند: در یک سازمان، انسان ها با منابع غیر انسانی مانند ماشین ها کار می کنند. مواد، داراییهای مالی، ساختمانها و غیره. مدیریت تلاشهای انسانی را با آن منابع ادغام میکند. باعث هماهنگی بین منابع انسانی، فیزیکی و مالی می شود.
مدیریت مستمر است: مدیریت یک فرآیند مداوم است. این شامل رسیدگی مداوم به مشکلات و مسائل است. به شناسایی مشکل و اتخاذ اقدامات مناسب برای حل آن می پردازد. به عنوان مثال. هدف یک شرکت حداکثر تولید است. برای دستیابی به این هدف باید سیاستهای مختلفی در نظر گرفته شود، اما این پایان کار نیست. بازاریابی و تبلیغات نیز قرار است انجام شود. برای این امر باید دوباره سیاست ها تنظیم شود. از این رو این یک روند مداوم است.
مديريت فراگير است:مدیریت کسب و کار ماهیت جهانی دارد. هر سازمانی اعم از مقیاس کوچک، بزرگ، اقتصادی، اجتماعی و غیره از فرآیند مدیریت در هر سطح یا مرحله ای استفاده می کند. علاوه بر این، فعالیت های مربوط به مدیریت یک سازمان برای همه مشترک است، خواه یک شرکت اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی باشد.
مدیریت یک فعالیت گروهی است: مدیریت شامل گروهی از افراد است که فعالیت های مدیریتی را انجام می دهند. وظايف مديريت تنها زماني قابل اجراست كه هر فرد نقش خود را به جايگاه و بخش مربوطه ايفا كند. و از آنجایی که نتیجه مدیریت بر هر فرد و هر بخش از یک سازمان تأثیر می گذارد، همیشه به تلاش گروهی اشاره دارد.
سطوح مدیریت
اصطلاح “سطوح مدیریت” به خط مرزی بین پست های مدیریتی مختلف در یک سازمان اشاره دارد.تعداد سطوح مدیریت با افزایش اندازه کسب و کار و نیروی کار افزایش می یابد و بالعکس.
سطح مدیریت زنجیره ای از فرماندهی، میزان اختیارات و موقعیتی که هر پست مدیریتی از آن برخوردار است را تعیین می کند.سطوح مدیریت را می توان در سه دسته کلی طبقه بندی کرد:
سطح عالی / سطح اداری
سطح متوسط / اجرایی
مدیران سطح پایین/نظارت/عملیاتی/خط اول
مدیریت عالی
مدیریت عالی به عنوان سطح اداری نیز شناخته می شود. آنها خدمات را هماهنگ می کنند و مشتاق برنامه ریزی هستند. مدیریت سطح بالا از هیئت مدیره، مدیر اجرایی (مدیرعامل)، مدیر ارشد مالی (CFO) و مدیر ارشد عملیاتی (COO) یا رئیس و معاون رئیس تشکیل شده است.
این سطح منبع نهایی قدرت و اختیار است، زیرا بر اهداف، سیاستها و رویههای یک شرکت نظارت دارد. اولویت اصلی آنها برنامه ریزی استراتژیک و اجرای موفقیت کلی کسب و کار است.
نقش ها و مسئولیت های سطح بالای مدیریت را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:
تعیین اهداف و سیاست های کلان شرکت تجاری
صدور دستورالعمل های لازم برای تهیه بودجه های خاص بخش، جدول زمانی، رویه ها و غیره
تهیه برنامه ها و سیاست های استراتژیک برای سازمان
انتصاب مدیران اجرایی برای مدیریت سطح میانی، یعنی مدیران بخش
ایجاد کنترل کلیه بخشهای سازمانی.
مدیریت میانی
مدیریت میانی که عمدتاً از روسای بخش تشکیل شده است، مدیریت عملیاتی را به مدیریت عالی مرتبط می کند. روسای بخش از مدیران ارشد راهنمایی دریافت می کنند و رهبران تا مدیران عملیاتی هستند. وظیفه آنها درک سیاست های تنظیم شده توسط مدیریت ارشد و انتقال آنها به بخش های مربوطه است تا اطمینان حاصل شود که آنها از سیاست ها و تصمیمات شرکت پیروی می کنند.
نقش ها و مسئولیت های سطح میانی مدیریت را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:
اجرای برنامه های سازمان مطابق با خط مشی ها و دستورالعمل های تعیین شده توسط مدیریت عالی.
طرح ریزی برای واحدهای زیرمجموعه سازمانی که تحت نظارت خود هستند
مشارکت در فرآیندهای استخدام و آموزش مدیریت سطوح پایین
تفسیر و تبیین خط مشی ها از مدیریت سطح بالا تا مدیریت سطوح پایین
ارسال گزارش ها و داده ها به مدیریت عالی به موقع و کارآمد
ارزیابی عملکرد مدیران جدید
الهام بخشیدن به مدیران سطوح پایین تر برای بهبود عملکردشان
مدیریت عملیاتی
به سطح پایین مدیریت، سطح نظارتی یا عملیاتی مدیران نیز گفته می شود. آنها بر کارکنان عملیات نظارت و هدایت می کنند. آنها بیشتر وقت خود را صرف پرداختن به عملکردهای شرکت می کنند، طبق دستور مدیران بالا.
مدیران سطح پایین اولین خط مدیران هستند زیرا در پایه عملیات حضور دارند، بنابراین آنها پرسنل ضروری هستند که مشکلات اساسی شرکت را به سطوح بالاتر منتقل می کنند. این سطح مدیریت از سرکارگر، رئیس خط، رئیس شیفت، رئیس بخش، سرپرستار، سرپرستان و گروهبان ها تشکیل شده است.
نقش ها و مسئولیت های سطح میانی مدیریت را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:
واگذاری مشاغل و وظایف به کارگران مختلف
راهنمایی و آموزش کارگران در فعالیت های روزمره
نظارت بر کیفیت و کمیت تولید
حفظ روابط خوب در سطوح پایین سازمان
ایفای نقش به عنوان میانجی از طریق انتقال مشکلات، پیشنهادات و درخواست های توصیه ای و غیره کارگران به سطح بالاتر مدیریت و به نوبه خود روشن کردن اهداف و مقاصد سطوح بالاتر برای کارگران.
کمک به رسیدگی و رفع شکایات کارگران
نظارت و هدایت زیردستان
مشارکت در فرآیند استخدام و آموزش کارگران خود
تنظیم مواد، ماشین آلات، ابزار و منابع و غیره لازم برای انجام وظایف سازمانی
تهیه گزارشات دوره ای در خصوص عملکرد کارگران
رعایت نظم، آراستگی و هماهنگی در محیط کار
بهبود تصویر شرکت به عنوان یک کل، به دلیل تماس مستقیم آنها با کارگران
سطوح مدیریت و مهارت های مورد نیاز
مهارتهای مدیریتی
مدیران برای انجام وظایف و فعالیت ها به سه نوع مهارت کلیدی نیاز دارند:
1. مهارت های فنی:
مهارت های فنی شامل دانش و مهارت در یک زمینه تخصصی خاص مانند کامپیوتر، مهندسی، حسابداری یا تولید است. این مهارتها در سطوح پایینتر مدیریت اهمیت بیشتری دارند، زیرا این مدیران مستقیماً با کارکنانی که کار سازمان را انجام میدهند سروکار دارند.
2. مهارت های انسانی:
مهارت های انسانی با توانایی یک مدیر برای کار خوب با دیگران هم به عنوان عضوی از یک گروه و هم به عنوان رهبری که کارها را از طریق دیگران انجام می دهد مرتبط است. چون مدیران مستقیماً با مردم سروکار دارند،
آنها می دانند که چگونه ارتباط برقرار کنند، انگیزه دهند، رهبری کنند و شور و اشتیاق و اعتماد را برانگیزند. این مهارت ها در تمام سطوح مدیریت به یک اندازه مهم هستند.
3. مهارت های مفهومی:
مهارتهای مفهومی، مهارتهایی هستند که مدیران باید برای تفکر و مفهومسازی در مورد موقعیتهای انتزاعی و پیچیده داشته باشند.با استفاده از این مهارت ها، مدیران باید بتوانند سازمان را به عنوان یک کل ببینند.
اهداف مدیریت
مدیریت عمدتاً می تواند سه نوع هدف داشته باشد:
اهداف سازمانی
مدیریت باید منافع همه ذینفعان شرکت از جمله کارکنان، مشتریان و دولت را در نظر بگیرد. مدیران مسئول تعیین و دستیابی به اهداف برای سازمان هستند. به طور معمول، هدف اولیه یک سازمان دستیابی به رشد با استفاده از منابع انسانی، مادی و مالی است. سه هدف کلی سازمانی برای هر شرکت وجود دارد:
بقا: یک سازمان باید درآمد کافی برای پوشش هزینه های عملیاتی خود ایجاد کند.
سود: سود انگیزه ایجاد می کند و برای پوشش هزینه ها و خطرات بی سابقه مرتبط با اداره یک تجارت ضروری است.
رشد: شما می توانید رشد یک کسب و کار را از نظر افزایش حجم فروش، نیروی کار و سرمایه گذاری اندازه گیری کنید.
اهداف اجتماعی
به اهدافی اطلاق می شود که دستیابی به آنها به نفع جامعه است. هر سازمانی در طول عمر خود مسئولیت اجتماعی دارد. برخی از تعهدات اجتماعی یک سازمان عبارتند از: اجرای شیوه های دوستدار محیط زیست در فرآیند تولید، فراهم کردن امکانات اولیه برای کارکنان از جمله مراقبت های بهداشتی، آموزشی و غیره و ایجاد فرصت های شغلی برای اقشار محروم جامعه.
اهداف پرسنلی
مدیریت معمولاً در مورد مشوق های مالی، حقوق، مزایا و ابتکارات اجتماعی برای کارکنان خود تصمیم می گیرد. فعالیتهایی که شناخت و تعامل با همتایان را بهبود میبخشند، مانند گردشهای شرکتی و پاداشهای تعطیلات، به رشد و توسعه اجتماعی پرسنل کمک میکنند.
اهمیت مدیریت
استفاده بهینه از منابع
مدیریت به حفظ استفاده مؤثر از مجموعه مهارت ها و دانش کارشناسان و متخصصان برای کاهش هدر رفت نیروی انسانی، مواد و کلیه هزینه های مستقیم و غیرمستقیم مرتبط کمک می کند. مدیریت با انتخاب بهترین استفاده جایگزین ممکن در صنعت، حداکثر استفاده از منابع را ممکن می سازد.
هزینه ها را کاهش می دهد
با برنامه ریزی صحیح از طریق حداقل ورودی حداکثر نتایج را به دست می آوردمدیریت از منابع فیزیکی، انسانی و مالی به گونه ای استفاده می کند که بهترین ترکیب را در پی داشته باشد. این به کاهش هزینه کمک می کند.
تعادل برقرار می کند
سازمان را قادر می سازد تا در محیط در حال تغییر زنده بماند.با محیط در حال تغییر ارتباط برقرار می کند.بنابراین سازمان را با تقاضای متغیر بازار / نیازهای متغیر جوامع تطبیق می دهد. مسئول رشد و بقای سازمان است.
در دستیابی به اهداف گروهی کمک می کند
فرآیند مدیریت مؤثر کار گروهی را ایجاد می کند و هماهنگی را بین اعضای یک سازمان ایجاد می کند. مدیران برای دستیابی به اهداف کلی سازمان مسیر یا جهت مشترکی را برای کارکنان خود فراهم می کنند.
تشکیلات قوی ایجاد کرد
مدیریت پست های مختلف را با افراد مناسب، دارای مهارت ها، آموزش و صلاحیت مناسب پر می کند. همه مشاغل باید برای همه آزاد شود. نشانه یک سیستم مدیریت خوب برای یک سازمان، با روشی که به سازمان کمک می کند تا از نظر مالی، تیمی و فردی به خوبی عمل کند، مشخص می شود.
وظایف مدیریت
کارشناسان مختلف وظایف مدیریت را به گونه ای متفاوت طبقه بندی کرده اند.به گفته جورج و تری، “چهار کارکرد اساسی مدیریت وجود دارد که عبارتند از برنامه ریزی، سازماندهی، فعال سازی و کنترل”.
به گفته هنری فایول، «مدیریت یعنی پیشبینی و برنامهریزی، سازماندهی، فرماندهی، هماهنگی و کنترلل».در حالی که لوتر گولیک کلمه کلیدی “POSDCORB” را در آنجا داده است
وظایف پنجگانه مدیریت
برنامه ریزی
برنامه ریزی به آینده نگاه می کند. به گفته هانری فایول، تهیه یک برنامه عملیاتی خوب سخت ترین کارکرد از پنج کار مدیریت است.این امر مستلزم مشارکت فعال کل سازمان است. با توجه به زمان و اجرا، برنامه ریزی باید در سطوح مختلف مرتبط و هماهنگ باشد.برنامه ریزی باید منابع موجود سازمان و انعطاف پذیری پرسنل را در نظر بگیرد زیرا این امر تداوم را تضمین می کند.
سازماندهی
یک سازمان تنها زمانی می تواند به خوبی کار کند که به خوبی سازماندهی شده باشد. این بدان معناست که باید سرمایه، کارکنان و مواد اولیه کافی وجود داشته باشد تا سازمان بتواند به خوبی کار کند و بتواند ساختار کاری خوبی ایجاد کند.
ساختار سازمانی با تقسیم بندی مناسب کارکردها و وظایف از اهمیت حیاتی برخوردار است. زمانی که تعداد کارکردها افزایش یابد، سازمان هم به صورت افقی و هم به صورت عمودی گسترش می یابد. این نیاز به یک نوع رهبری متفاوت دارد. سازماندهی یک کارکرد مهم از پنج کارکرد مدیریت است.
فرماندهی
فرماندهی سومین وظیفه مدیریت است. هدف از این دستور دستیابی به اثر مطلوب تلاش کارگران به نفع کل سازمان است.موفقیت مدیریت به ترکیبی از ویژگی های شخصی و آگاهی از اصول کلی مدیریت بستگی دارد.
هماهنگی
هماهنگی چهارمین کارکرد مدیریت است. هدف هماهنگی اطمینان از هماهنگی بهینه بین فعالیت های مختلف سازمان است.
هماهنگی خوب کار را تسهیل می کند و عملکرد سازمان را موفق تر می کند. این تابع برای ایجاد تعادل بین جنبه های مختلف کار طراحی شده است، به عنوان مثال، برای مشاهده هزینه های متناسب از نظر منابع مالی موجود، نیازهای تولید، سهام و تقاضای بازار.
کنترل
این به معنای سنجش میزان موفقیت در برابر استانداردها و اصلاح انحراف در صورت وجود برای اطمینان از دستیابی به اهداف سازمانی است.هدف از کنترل این است که اطمینان حاصل شود که همه چیز مطابق با استانداردها است.
یک سیستم کنترل کارآمد به پیش بینی انحرافات قبل از وقوع واقعی کمک می کند.به گفته تئو هایمن، “کنترل فرآیند بررسی این است که آیا پیشرفت مناسب در جهت اهداف انجام شده است یا خیر و در صورت لزوم اقدام برای اصلاح هرگونه انحراف”.
POSDCORB لوتر گولیک
POSDCORB نام اختصاری است که به طور گسترده در زمینه مدیریت و مدیریت دولتی استفاده می شود که منعکس کننده دیدگاه کلاسیک تئوری سازمانی است.
برجسته ترین آن در مقاله ای از لوتر گولیک در سال 1937 (در مجموعه ای که توسط خودش و لیندل اورویک ویرایش شده بود) ظاهر شد. با این حال، او برای اولین بار این مفهوم را در سال 1935 ارائه کرد.
در ابتدا، POSDCORB در تلاشی برای توسعه متخصصان خدمات عمومی پیش بینی شد.
به قول خود گولیک، عناصر به شرح زیر است: برنامه ریزی، سازماندهی، کارکنان، هدایت، هماهنگی، گزارش و بودجه.
P مخفف Planningبرای برنامه ریزی
OمخففOrganizingبرای سازماندهی
SمخففStaffingبرای کارگزینی
DمخففDirectingبرای هدایت
COمخففCo-ordinatingبرای هماهنگی
RمخففReportingبرای گزارش
BمخففBudgetingبرای بودجه بندی
برنامه ریزی
این وظیفه مدیران است که نه تنها تصمیم بگیرند که چه کاری انجام دهند، بلکه باید آن را در دستور کار برنامه ریزی کنند. برنامه ریزی با آینده نگری ارتباط دارد. این شامل برنامه ریزی کوتاه مدت (هفتگی، ماهانه و سه ماهه)، برنامه ریزی میان مدت (سالانه) و برنامه ریزی بلند مدت (به آینده با جدول زمانی 3 ساله) می شود.
برنامه ریزی جهت سازمان را تعیین می کند. از سوی دیگر، یک بازه زمانی از پیش تعیین شده به این معنی است که وقتی زمان تمام می شود، هر نتیجه ای که فرد در آن زمان داشته باشد باید کافی باشد. توسعه این جدول زمانی باید به دقت رصد شود.
سازماندهی
مدیران نه تنها وظیفه واگذاری فعالیت ها را بر عهده دارند، بلکه وظیفه دارند این وظایف را به بخش ها و کارکنان مربوطه خود نیز اختصاص دهند. برای دستیابی به نتیجه نهایی، مدیر به منابع لازم از جمله بودجه، مواد اولیه، پرسنل و تخصص آنها، فناوری و ماشین آلات نیاز دارد.
او باید همه چیز را سازماندهی کند تا به نتیجه نهایی برسد. برای شروع کارآمدترین کار ممکن، مهم است که تقسیم کار کارکنان با هدف نهایی و نتیجه نهایی تا حد ممکن مطابقت داشته باشد.
کارگزینی
این بخش به خط مشی پرسنلی و تمام فعالیت های مرتبط در یک سازمان مربوط می شود. پرسنل خوب و شایسته برای عملکرد بهینه یک سازمان بسیار مهم است. این وظیفه مدیر است که ابتدا تخصص، مهارت ها و تجربیات مورد نیاز برای موقعیت های خاص را شناسایی کند.
بر این اساس مشخصات شغلی تهیه می شود و می توان پرسنل را جذب کرد. کل مراحل استخدام، انتخاب و آموزش تحت این خط مشی کارکنان قرار می گیرد و تضمین می کند که نوع کارمند مناسب در مکان مناسب قرار دارد.
هدایت
هدایت فرآیند رسیدن به یک تصمیم است که در آن دستورات داده می شود و دستوراتی برای مدیریت کار به کارکنان داده می شود. وظیفه رئیس اجرایی دستور دادن است. کارمندان زیرمجموعه اغلب نمی توانند به درستی کار کنند مگر اینکه توسط مدیر عامل (مدیر اجرایی) دستور داده شود.
هماهنگی
هماهنگی به ادغام بخش های مختلف کار به هم پیوسته اشاره دارد. با تقسیم یک کار به شاخه های مختلف بر اساس کارایی، دستیابی به یک هدف واحد امکان پذیر می شود. باز هم کار نمی تواند بدون هماهنگی کار انجام شده توسط شاخه ها یا بخش های مختلف به یک واحد کامل تبدیل شود. هماهنگی به عنوان نقطه کانونی یک سازمان عمل می کند.
گزارش
حرف R نشان دهنده گزارش است. گفته می شود که گزارش دهی به مأموران سازمان از نحوه انجام سازمان اداری به صورت کتبی به مقام اجرایی مافوق هر از گاهی یا به طور منظم اطلاع می دهد. گزارش با جمع آوری انواع اطلاعات و اخبار تهیه شده است. با بررسی این گونه گزارش ها، مدیران ارشد می توانند از فعالیت افسران زیرمجموعه و کلیه فعالیت های سازمان مطلع شوند.
بودجه بندی
بودجه بندی اساساً به سیستم حسابداری و کنترل درآمد و هزینه های اقتصادی اطلاق می شود. درآمد از چه منابعی جمع آوری می شود و هزینه ها در کدام بخش ها انجام می شود. این موضوع اصلی در تعیین دخل و خرج سازمان است. تصویر اقتصادی سازمان از طریق بودجه نمایان می شود.
اصول مدیریت
اصول مدیریت قواعد و فلسفه اساسی است که هر مدیری باید بداند و مفهوم خود را در موفقیت سازمانی به کار گیرد. مشخص شد که همه مدیران موفق از این اصول آگاهی عمیقی دارند.
در واقع، اینها اصول هنری فایول هستند که پذیرفته شده جهانی هستند و همچنین می توانند در صورت نیاز اصلاح شوند. آن ها هستند:
تقسیم کار: این اصل نشان می دهد که هر کارمند باید وظیفه خاصی را انجام دهد تا بتواند بهترین بهره وری را ارائه دهد.
اقتدار و مسئولیت: تضمین می کند که کارکنان باید اختیارات کافی برای انجام مسئولیت داشته باشند، نه زیاد یا کم، و بنابراین مسئولیت.
نظم و انضباط: نظم و انضباط ارزش اصلی همه موفقیت هاست. این است که در خود و با فرهنگ سازمانی منضبط شود.
وحدت فرماندهی: با این کار، یک کارمند باید تدارکاتی برای دریافت دستورات از یک مدیر در یک زمان داشته باشد.
وحدت جهت: در اینجا، وحدت جهت به این معنی است که همه اعضای تیم باید یک هدف داشته باشند و تنها توسط یک رئیس هدایت شوند.
تبعیت منافع فردی بر منافع عمومی: تمرکز بر منافع گروه بر یک کارمند برای دستیابی به هدف بلند مدت.
حق الزحمه: به کلیه کارکنان سازمان باید پاداش معقول و منصفانه ای در قبال مشارکت آنها پرداخت شود.
تمرکز و تمرکززدایی: مفهوم تمرکز و تمرکززدایی هر دو باید در صورت نیاز در سازمان اجرا شود.
زنجیره اسکالر: این خط قدرت یا از پایین به بالا یا از بالا به پایین است که بدون تغییر است.
نظم: همه ابزارهای سازمان باید به شکل مناسب سفارش داده شوند، چه مواد و چه افراد.
برابری: هر کارمند سازمان باید حق داشته باشد که با او به طور یکسان رفتار شود و مورد احترام قرار گیرد.
ثبات دوره تصدی پرسنل: در هسته اصلی این اصل، مدیر باید به کارمندان خود فکر کند که شغل آنها امن است.
ابتکار: مدیر باید به کارمندان اجازه دهد در حین انجام کار، ابتکار عمل خود را انجام دهند.
روحیه همبستگی: هسته اصلی این اصل این است که “اتحاد قدرت است” و “روح تیمی”.